skip to main
|
skip to sidebar
۱۳۸۹ خرداد ۴, سهشنبه
صدای سوت رو لب یه مرد خسخته
من تمام خیابان های این شهر را با تو
حرف زده ام
بی تو
سوت زده ام
+
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
درباره من
پیام
مشاهده نمایه کامل من
برچسبها
آپارات
(5)
از جلو نظام
(2)
از قدیم
(5)
تنهایی پر هیاهو
(4)
چس ناله
(9)
خدایا نکن
(1)
خصوصی
(8)
خطر غرق شدن
(22)
خواب
(3)
دانای کل
(2)
در حاشیه کتاب
(1)
دیالوگ های خطرناک
(6)
سلاخ هستی
(1)
کافه دفتر
(4)
مارلبرو قرمز كوتاه
(7)
مثلا داستان
(1)
هی تو که رفته ای
(43)
دنبال کننده ها
این فصل را با من بخوان
بايگانی وبلاگ
◄
2016
(1)
◄
فوریهٔ
(1)
◄
2012
(4)
◄
اکتبر
(1)
◄
اوت
(1)
◄
مهٔ
(1)
◄
آوریل
(1)
◄
2011
(1)
◄
دسامبر
(1)
▼
2010
(69)
◄
سپتامبر
(3)
◄
اوت
(6)
◄
ژوئیهٔ
(4)
◄
ژوئن
(8)
▼
مهٔ
(20)
پرواز را ...
نم
صدای سوت رو لب یه مرد خسخته
یه چیزایی رو آدم باید بگه
بوسيد گذاشت كنار
چه دريايي ميان ماست
مرغ
کفتر باز
چرا؟
اي عشق با تو خرف مي زنم اي رنج مگر آجري؟
دو ميز آنطرف تر و من يله
ناطور پياده رو
زوال شاعر در چهار ديوار نرم
اگه
اگه
اگه
اگه
اگه
اگه
اگه
◄
آوریل
(11)
◄
مارس
(14)
◄
فوریهٔ
(3)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر