من یه آرایشگرم، یه آرایشگر معمولی تازه صاحب مغازه هم نیستم یعنی صندلی دوم آرایشگاه مال منِ، صاحب آرایشگاه برادر زنمه که مغازه از پدرش بهش رسیده، پدرش کلی جون کرد تا این آرایشگاه رو داشته باشه، برادر زنم آدمِ خوبی ولی زیادی حرف میزنه یعنی خیلی زیادی حرف میزنه، من زیاد حرف نمیزنم بیشتر سیگار میکشم، من یه خونه دارم که جای بدی نیست و یه زن، آره یه زن دارم زنمم چیزِ بدی نیست چون زیاد حرف نمیزدم بهم پیشنهادِ ازدواج داد،بهش گفتم شاید لازمه بیشتر منو بشناسه ولی اون گفت که همینقدر کافیه، الانم همو همونقدر میشناسیم، زنم تو یه فروشگاه کار میکنه تو یه فروشگاه لباس و لوازم آرایشو اینا، حسابدارِ، کلیم از کارش خوشش میاد، عاشقِ اینه که بدونه چی کجاست، رابطش با صاب کارش یه کم بیشتر از رابطهی کارمند و رئیسِ، یه کم بیشتر ینی گاهی با هم میخوابن، البته من اصلن به این قضیه حساس نیستم یعنی کلن به تخمم نیست.
خوب من یه روز تصمیم گرفتم یه سر و سامونی به زندگیم بدم، ینی خواستم یه پول وپلهای به هم بزنم، ینی فک کنم از اینکه یه آرایشگرِ معمولی باشم خسته شده بودم، آره تصمیم گرفتم زندگی معمولیم و یکم عوض کنم،به گا رفتم، ینی واقعاً بگا رفتم، هر چی که داشتم از دست دادم،همه چی شرو کرد به خراب شدن، همه چی یعنی زنم، خونم و هر چیزِ دیگه ای که داشتم و حتی آرایشگاه که البته مالِ برادر زنم بود، من خواستم تغییر کنم و همه چی بگا رفت ینی واقعاً همه چی، چند وقت دیگه هم اعدامم میکنن البته این یکی خیلی مهم نیست.
خوب من یه آرایشگرم با یه زندگی معمولی، یه آدم معمولی اگه بخواد زیادی تغییر کنه بگا میره...
مردی که آنجا نبود
خوب من یه روز تصمیم گرفتم یه سر و سامونی به زندگیم بدم، ینی خواستم یه پول وپلهای به هم بزنم، ینی فک کنم از اینکه یه آرایشگرِ معمولی باشم خسته شده بودم، آره تصمیم گرفتم زندگی معمولیم و یکم عوض کنم،به گا رفتم، ینی واقعاً بگا رفتم، هر چی که داشتم از دست دادم،همه چی شرو کرد به خراب شدن، همه چی یعنی زنم، خونم و هر چیزِ دیگه ای که داشتم و حتی آرایشگاه که البته مالِ برادر زنم بود، من خواستم تغییر کنم و همه چی بگا رفت ینی واقعاً همه چی، چند وقت دیگه هم اعدامم میکنن البته این یکی خیلی مهم نیست.
خوب من یه آرایشگرم با یه زندگی معمولی، یه آدم معمولی اگه بخواد زیادی تغییر کنه بگا میره...
مردی که آنجا نبود