۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه

نه آسمان عاطفه ندارد

به زندگی نباید فکر کرد، به مرگ هم یا به آدمها زنده یا مرده، امروز یا آغاز چیزی‏ست یا پایانش، هیچ چیز در میانه‏ی خود نیست، فقط آغاز شدن و پایان گرفتن است، رویاها و کابوس‏ها هیچ وجه اشتراکی با هم ندارند اما هیچ تفاوتی هم بینشان نیست.
با پریدن اوج نمی‏گیری، میوفتی حالا پرواز یا سقوط همه‏اش یک گه است، گم شدن در شهری شلوغ، من قارچهای سالاد را دوست دارم و از کشفشان لذت می‏برم و از گوشتهای چرخ کرده ته بشقاب ماکارونی‏ام که از چنگ چنگال فرار کرده اند بدم می‏آید، آنها فرار کرده‏اند، من فرار کرده‏ام فرقی نمی‏کند، باید خورده می‏شدم یا یک آشغال، فرقی نمی‏کند، همه‏اش یک خیابان است، هیچ راه دیگری نیست، نه درست نه غلط.
هیچ‏گاه هیچ چیز خالقی نداشته است، من زاده نشده‏ام، من تف شده‏ام، شاید یک خِلط زرد‏رنگ کف خیابان، باران بیاید به فاضلاب می‏روم نیاید بخار می‏شوم و کمی بعدتر به فاضلاب می‏روم. اینجا مادری دخترش را سلاخی کرده است و او فقط تف می‏کند، هی تف میکند هی تف می کند.رستگاری در کار نیست ما همه به فاضلاب می‏رویم یا کسی سیفون را می‏کشد، سوسکها بالا می‏آیند.
این قاشق و چنگالها با هم یکی نیست، من می‏خواهم قاشق و چنگالهایم شبیه به هم باشند، آنها حق دارند. من قد بلندم، پاهام به آن طرف میز می‏رسد، نه حالا نه، هنوز به اندازه‏ی کافی کلفت نشده‏ام، میز خوبی نمی‏شوم، شاید چند بسته خلال دندان و چند تایی مداد، مدادها خوش‏مزه‏اند اما نباید رویشان پاک‏کن داشته باشد،غلط اضافی هیچ وقت پاک نمی‎‏شود. زندگی یک غلط اضافی بود، من نکردم ، مردن هم یک غلط اضافی است می‏کنم.

پ.ن:عنوان از متن کتاب "تنهایی پر هیاهو" نوشته "بهومیل هرابال"

۴ نظر:

Unknown گفت...

Extraordinary image of the world !

دخترکِ اوریجینال گفت...

هیچ‌وقت این کتابُ دوس نداشتم!

لني گفت...

نه آسمان نه هيچي
-
فرار كردن خيلي هم خوبه گاهي
-
من روياي مرگو مي كنم

Universal Emptiness گفت...

توی خداحافظ گری کوپر هم بارها این جمله رو می گفت لنی ،
اسمان از عاطفه خالی است ..