من و بابا خونه تنهاییم دو تایی، دارم واسش ناهار درست میکنم. مرغ و گوجه و پیاز میریزم تو قابلمه میزارم بپزه، همینو بلدم، میگردم میبینم پیاز نداریم. مامان یه دو روز که خونه نباشه خونه خالی میشه، الان یه چند روزیِ رفته کرج پیش میثم. میثم الان یه چن وقتیه حالش بهتره یعنی ازبس که از صبح تا شب سر کارِ یادش میره حالش خرابه ، یادش میره که نمیدونه بچش که الان یه یه سالی هست بهدنیا اومده اسمش چیه، اصلن پسر یا دختر یادش میره اصلن به زنش فکر کنه به تینا یادش میره که نیست، ولی مگه میشه یادش بره؟ سعی می کنه یادش بره خیلی سعی میکنه، یه بار از بس یادش نرفته بود تو خواب سکته کرد، تا یه هفته نمیتونست حرف بزنه، الان حالش بهتره وقتی تنهاست سیگار میکشه، تا حالا سیگار کشیدنش ندیدم ولی از فندکای تو اتاقش میدونم که میکشه و از این که داره سعی میکنه از اینکه وانمود میکنه، آدمایی که وانمود می کنن سیگار میکشن، منم وانمود میکنم منم سیگار میکشم وانمود میکنم مهم نیست که تو نیستی خودمم داره باورم میشه، مامان هم حالش خوب نیست ولی وانمود میکنه خوبه سیگارم نمیکشه.
شریک بابا الان آمریکاست از بس همه چی عنتوعن شده اوضاع اونم بهم ریخته، اوضاع بابا هم بهم ریخته کاراش گره خورده گره خورده به خودش به وضع میثم به حالِ مامان خیلی هم وانمود نمی کنه که همه چی خوبه، سیگارم نمیکشه.
میرم از تو یخچال گوجه وردارم میبینم رو فریزر کوچیکه تو یه کیسه فریزر یه پیازِ نصفه هست قبلاً نبود مطمئنم نبود. کارِ خداست خودش گذاشته اونجا، خدا فقط مُرده واسه همین کارای کوچیک.
شریک بابا الان آمریکاست از بس همه چی عنتوعن شده اوضاع اونم بهم ریخته، اوضاع بابا هم بهم ریخته کاراش گره خورده گره خورده به خودش به وضع میثم به حالِ مامان خیلی هم وانمود نمی کنه که همه چی خوبه، سیگارم نمیکشه.
میرم از تو یخچال گوجه وردارم میبینم رو فریزر کوچیکه تو یه کیسه فریزر یه پیازِ نصفه هست قبلاً نبود مطمئنم نبود. کارِ خداست خودش گذاشته اونجا، خدا فقط مُرده واسه همین کارای کوچیک.