۱۳۸۹ مرداد ۱, جمعه

کمی بزرگ شو خدا

من و بابا خونه تنهاییم دو تایی، دارم واسش ناهار درست می‏کنم. مرغ و گوجه و پیاز می‏ریزم تو قابلمه میزارم بپزه، همینو بلدم، می‏گردم می‏بینم پیاز نداریم. مامان یه دو روز که خونه نباشه خونه خالی می‏شه، الان یه چند روزیِ رفته کرج پیش میثم. میثم الان یه چن وقتیه حالش بهتره یعنی ازبس که از صبح تا شب سر کارِ یادش می‏ره حالش خرابه ، یادش می‏ره که نمی‏دونه بچش که الان یه یه سالی هست به‏دنیا اومده اسمش چیه، اصلن پسر یا دختر یادش می‏ره اصلن به زنش فکر کنه به تینا یادش می‏ره که نیست، ولی مگه می‏شه یادش بره؟ سعی می کنه یادش بره خیلی سعی می‏کنه، یه بار از بس یادش نرفته بود تو خواب سکته کرد، تا یه هفته نمی‏تونست حرف بزنه، الان حالش بهتره وقتی تنهاست سیگار می‏کشه، تا حالا سیگار کشیدنش ندیدم ولی از فندکای تو اتاقش می‏دونم که می‏کشه و از این که داره سعی می‏کنه از اینکه وانمود می‏کنه، آدمایی که وانمود می کنن سیگار می‏کشن، منم وانمود می‏کنم منم سیگار می‏کشم وانمود می‏کنم مهم نیست که تو نیستی خودمم داره باورم می‏شه، مامان هم حالش خوب نیست ولی وانمود می‏کنه خوبه سیگارم نمی‏کشه.
شریک بابا الان آمریکاست از بس همه چی عن‏توعن شده اوضاع اونم بهم ریخته، اوضاع بابا هم بهم ریخته کاراش گره خورده گره خورده به خودش به وضع میثم به حالِ مامان خیلی هم وانمود نمی کنه که همه چی خوبه، سیگارم نمی‏کشه.
می‏رم از تو یخچال گوجه وردارم می‏بینم رو فریزر کوچیکه تو یه کیسه فریزر یه پیازِ نصفه هست قبلاً نبود مطمئنم نبود. کارِ خداست خودش گذاشته اونجا، خدا فقط مُرده واسه همین کارای کوچیک.

۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

همونجور کج خوشگل

داره بوی گندش در میاد، بدیشم همینه، اگه تموم شه خوبه ولی تموم نمی‏شه، می‏گنده، می‏پوسه. دارم فراموشت می‏کنم یعنی نه اینکه فراموش کنم نه ، ولی کم یادم میاد. اولا فکر می‏کردم که خوب حالا باید شب و روز به تو فکر کنم. هی یادت بیاد هی غصم بده هی سیگار بکشم هی بمیرم هی هر‏روز هر‏روز "هر‏روز اندکی مردن و گاه..."ولی الان کمتر بهت فکر می‏کنم شاید روزی یکی دوبار سیگارم کم می کشم ولی بیشتر از روزی یکی دوبار، آره همینه که حالم داره بهم می‏خوره ازش، شیش ماه زمان زیادیِ واسه فراموش کردن واسه اینکه یادت بره یه چیزی عوض شده، عوض شده ولی نمی تونی بفهمی که عوض شده یعنی می فهمی ولی فکر می کنی مهم نیست وقتی دستت می‏خوره به قوطی گوش‏پاک‏کن وهمه ی گوش‏پاک‏کنا می‏ریزن رو زمین بعد می‏شینی جمعشون می کنی و دوباره می‏زاریشون تو قوطیش، همشون سر جاشونن کثیفم نشدن ولی دیگه اونجورِ کج خوشگلی که اول کنار هم بودن نیستن اما باز می‏شه بکنیشون تو گوشت و زرد و کثیف شن، مثل یه قرقره که وقتی یه دفه نخ از دورش باز کنی دیگه نمی تونی مثل اول ببیچی دورش، همونطور کج خوشگلی که بود نمی شه یه جوری قر قاطی اما خوب باز می شه دکمتو باهاش بدوزی.

۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه

پروازگاه

هیچگاه برای من ننشستند بر زمین
من هر چه دیدم پرواز بود
رفتن بود

شانه شانه

همیشه خیابانی بود
مهربان
وقتی تو هم‏شانه‏ام بودی
تا برای دو جفت شانه کنار هم
درکنارِ خود
جای خالی داشته باشد
یا نه
اصلن
آنقدر ماشین‏هاش آدم باشند
که سر‏خوشان بی‏خیال را
سلامی کنند و بگذرند
از روزی که شانه‏هات
بی‏که شانه‏ه‏ام کنارش
در خیابانی رفت
شانه‏‏هام لرزید
از هق هقی
در خیابان‏هایی که همه‏شان
بی‏رحمانه به سمتِ فرودگاه
می رفتند