۱۳۸۹ تیر ۴, جمعه

عمو فرامرز و سیگارِ بی شرف و مردهای عالم

عمو فرامرز یه مرد خوش تیپ با یه سیبیلِ کمونیستی ِخوشگل، یه کمی موهای جلوی سرش ریخته ولی این باعث شده خوشتیپ تر بشه، البته تو عکسای جوونیاش با بابا هم موهاش همینقد بوده، از رفیقای قدیمیه باباست از همونا که می‏شن عمو، از همونا که باباها همیشه تعریف می‏کنن، من و فلانیو فلانی، منو فرامرز و جمشید، عمو جمشید سه چهار سال پیش یه هویی مرد فکر کنم چهل‏و‏پنج شیش سالش بود سیگار زیاد می‏کشید، اما از خستگی مرد، همیشه به کیوی می‏گفت گیوی مام همیشه می‏خندیدیم. عمو فرامرز تو جوونیاش تکاور بوده بعد انقلاب بیخیال می‏شه همون موقع که فری و عزیز و کشتن،البته قبلشم بی‏خیال شده بوده، فری اسمش فریدون بود داداش عمو فرهاد، کشتنش ،عمو فرهاد چند سال بعد اسم پسرشو گذاشت فریدون البته تو شناسنامش امیر بود!
یه عکس عزیز تو لباس سربازی همیشه تو اتاق بابا بود اما الان چندسالیه که تو یکی از اتاقای خونه‏باغِ از وقتی از اونجا رفتیم همونجا موند، یه چیز دیگه هم از عزیز مونده، یه تسبیح شاه مقصود که از اولش تا پارسال ته صندوقچه بوده، زیرِ شناسنامه‏ها اما از پارسال تاحالا من میندازم گردنم، همینجوری، حال می‏کنم باهاش.
عمو فرامرز سی سال سیگار کشید شایدم بیشتر تو همه‏ی عکسای جوونیش سیگار دستش بود یا رو لبش منم از بچهگیام عمو فرامرز رو با سیگارش یادمه، این آخریا که تو شرکت سیگار می‏کشیده می‏بینه بعضی همکاراش خودشونُ چس می‏کنن که مثلا وای دودِ سیگار و اینا، بعد تو شرکتشون می‏گن که هرکی می‏خواد سیگار بکشه باید بره بیرون بکشه، عمو فرامرز از اون روز به بعد دیگه سیگار نکشید، میگفت یه عمر با عزت سیگار کشیدم حالا با خفّت بکشم؟ نمی‏کشم.
عمو فرامرز اگه ببینه زندگی کردنش با خفّتِ، می‏میره
عمو فرامرز جاش تو ستونِ مردای منه، کنارِ بابا و مارادونا و عزت الله انتظامی و شجریان و معدود مردای دیگه ای که موندن

۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

منطق

-همون دفعه ی اول که اون دوتا رو با هم دیدم فهمیدم با هم بمون نیستن
+چه طور؟
آخه وقتی پوریا بعد غذا آروغ زد تینا به روی خودش نیاورد
+!!!!!!

۱۳۸۹ خرداد ۱۹, چهارشنبه

۱۳۸۹ خرداد ۱۵, شنبه

خدا یا اندی


زندگی این روزها شده مثل پاپ آرتای اندی وارهول، تکراری زیاد مث هم ، هر روز همون گهی که دیروز بود فقط رنگ گهه یک کم عوض می شه ولی باز گهه

۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

فقط انگار که تو مردی

لپ تاپ روشنه و مارکتا ایرگلوا داره می خونه if you want me همین موقع ها المیرا اس ام اس بازیش گرفته بعد از چنتا اس ام اس چرت پرت می رسه به این چه خبرای لعنتی که منم یه گهی می خورم میگم هیچی سیگار و بی خوابی بعد هی گیر می ده چرا چی شده آخه نمی دونه تو رفتی بعد چند ماه هنوز نمی دونه، آخه اونم نیست دوره ...میگم خوبم و دیگه جواب نمی دم بعد هومی اس ام اس می ده و من سعی میکنم یه جوری جواب بدم که خیلی خوبم و سر حالم که یه جورایی خودمم باورم شه ولی یکم زیاده روی می کنم، هومی زنگ می زنه میگه همینطور دارم تو خیابون راه میرم می خندم از حرفات می گه ملت همه دارن نیگام می کنن، بعد نمی دونم چرا همیشه باید تو حرفامون این چه خبر و چی کارا می کنی لعنتی باشه، بعد منم نمی تونم به هومن نگم الان چه جوریم میگم گوزلنگِ گوزلنگم یه هو پا شدم اومدم پیش مامان اینا قرار بود آخر هفته بیام نتونستم دیگه اونجا وایسم مغزم تو دهنم بود، هومن میگه دیگه نمی خندم خندم و خوردم میگه شب بهت زنگ می زنم و قطع می کنه، بدیش اینه که پیش مامان اینا سیگار نمی کشم ولی باز خیلی خوبه، هومنم خیلی این روزا غنیمته واسم مثل یسگار مثل مامان مثل خونه همینارو هم نمی تونم همشو با هم داشته باشم، مامان اصلن نمی پرسه چمه ولی هوامو داره، وقتی می بینه ساق پام ترکیده و میگم پایه ی استگاه تاکسی خورد بهم نمی گه خوب حواست کجاست، میگه آخ مواظب باش پیام ...یه جوری میگه که آدم دلش می خواد بزنه زیر گریه ولی نمی شه بعد این همه سال که سرمو نزاشتم رو زانوش گریه کنم یه هو بزنم زیر گریه نمی شه ... نمی دونم کجا باید گریه کنم اگه مرده بودی می اومدم سر خاکت حسابی گریه می کردم...
آخه از بس که یه هویی رفتی و همه چیز یه هو وایساد و تموم شد اصلا انگار نمی شه که رفته باشی یه جوری که بیشتر انگار مردی تا اینکه رفته باشی از بس که دیگه می دونم نمی شه برگردی و از بس همه چی خوب بود و تو رفتی و از بس که یه هو...آره انگار می کنم که مردی فقط می مونه خاکت که بیام بشینم گریه کنم...