skip to main
|
skip to sidebar
۱۳۸۸ اسفند ۲۶, چهارشنبه
ور نه من داشتم آرام...
من
هشتم
گروِ
نهم
ِ ، هشتاد و هفت ، هشتاد و هشت ، هشتاد و نه ، نود ،...از وقتی ساعت زنگیتو از کنار تخت بر داشتی و رفتی فقط گاهی خورشد میاد تو آسمون یه چرخی میزنه و میره...همه ی تقویما هم دروغ می گن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
درباره من
پیام
مشاهده نمایه کامل من
برچسبها
آپارات
(5)
از جلو نظام
(2)
از قدیم
(5)
تنهایی پر هیاهو
(4)
چس ناله
(9)
خدایا نکن
(1)
خصوصی
(8)
خطر غرق شدن
(22)
خواب
(3)
دانای کل
(2)
در حاشیه کتاب
(1)
دیالوگ های خطرناک
(6)
سلاخ هستی
(1)
کافه دفتر
(4)
مارلبرو قرمز كوتاه
(7)
مثلا داستان
(1)
هی تو که رفته ای
(43)
دنبال کننده ها
این فصل را با من بخوان
بايگانی وبلاگ
◄
2016
(1)
◄
فوریهٔ
(1)
◄
2012
(4)
◄
اکتبر
(1)
◄
اوت
(1)
◄
مهٔ
(1)
◄
آوریل
(1)
◄
2011
(1)
◄
دسامبر
(1)
▼
2010
(69)
◄
سپتامبر
(3)
◄
اوت
(6)
◄
ژوئیهٔ
(4)
◄
ژوئن
(8)
◄
مهٔ
(20)
◄
آوریل
(11)
▼
مارس
(14)
please don't GA
تَرَکها و حقایق
.
خودت را کوچک نکن ، چیزهای کوچک راحت تر گم می شوند.
ببرد از من قرار و طاقت و هوش
عین خواب دیشب
بهار
fight club
شبای لعنتی طعم گس بهار ، تحویل سال نو تنها سر مزار
بس که بد می گذرد
ور نه من داشتم آرام...
خطر غرق شدن
دیالوگ
مکعب منطقی در دار
◄
فوریهٔ
(3)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر